پارت۱۷[عشق یهویی]
ا/ت: موهامو خیلی ساده بستم آرایش لایت کردم لباسی رو که خریده بودم هم پوشیدم
یکم باز بود ولی خوب فقط همینا رو داشتم که بپوشم از پله ها رفتم پایین
( اسلاید بعد لباس ا/ت)
تهیونگ: وقتی ا/ت دیدم داره از پله ها میاد پایین
نگاه ما به خودش جلب کرد لباسش زیادی باز بود و بهش گفتم
تهیونگ: این چیه پوشیدی( عصبی)
ا/ت: لباس
تهیونگ: میدونم ولی زیادی بازه برو عوضش کن
ا/ت: لباس مهمونی فقط همین و خریدم
تهیونگ: یه هووووفی سر عصبی بودن کشیدم و گفتم داخل ماشین منتظرم
ا/ت: باشه
سوار ماشین شدم
و تا اینکه به مقصد مورد نظر برسیم نگاههای سنگین تهیونگ رو روی خودم حس میکردم
تهیونگ: رسیدیم پیاده شو
لباسش زیادی باز بود و این باعث میشد که عصبی بشم وقتی وارد سالن شدیم
نگاههای سنگین پسرا که روش بود رو حس می کردم
برای اینکه بفهمند که صاحب داره دستم رو دور کمرش حلقه
کردم و به خودم چسبوندم
ا/ت: نگاه مخفیانه به تهیونگ کرمد که متوجه نشه
خداییش خیلی جذاب و خوشگل شده بود نمی دونم چم شده چرا دارم به یه حیوون میگم جذاب
( ادمین: حیوون عمته)
تهیونگ: ویسکی میخوری برای توهم سفارش بدم؟
ا/ت: نه ممنون دوص ندارم
تهیونگ: پس از اون شبی که تو رو داخل بار دیدم چه جوری داشتی با دوستات ویسکی میخوردی؟( آبرو هاشو بالا داد)
ا/ت:اوکی منم میخورم
تهیونگ: ویسکی ها رو آوردن شروع کرد
به خوردن ویسکی در حد که از منم بیشتر خورد بود و بهش گفتم بسه دیگه داری زیاده روی می کنی
ا/ت: به تو چه مگه تو از همون اولم خودت بهم نگفتی که ویسکی سفارش بدم و بخورم الان هم دخالت نکن
تهیونگ: یک دختر توجه همه رو به خودش جلب کرد و رفتم کنارش نشستم دختر زیادی لفظ باز بود
و از این شخص خوشم اومد اسمشو ازش پرسیدم
دختر: هیونا
تهیونگ: دختر رو به خودم نزدیک کردم
و ازش لب گرفتم و خواستم بلند بشم و بهش بگم بریم داخلی یکی از اتاقا که وقتی و رومو برگردوندم
به میزی که ا/ت روش نوشته بود نگاه کردم اونجا نبود
همه جا رو گشتم ولی پیداش نکردم رفتم به سمت دستشویی زنانه که وقتی درو باز کردم ا/ت دیدم در حال استفراغ کردن
تهیونگ: چت شده
ا/ت: بجز این سوال چیز دیگه ی بلد نیستی؟
تهیونگ: چت شده( جدی )
ا/ت: مشروب زیاد خوردم حالم بد شد
تهیونگ : گفتم که زیاده روی نکن
ا/ت:(پوزخند) وقتی میدونم برات هیچ اهمیتی ندارم
چرا به حرفت گوش بدم همین الان داشتی جلوی چشمام از یک دختر دیگه لب میگرفتی بعد انتظار داری احساس کنم که بهم اهمیت میدی؟( داد)
تهیونگ: چون اصلا برام مهم نیستی
ا/ت: پس چرا دست از سرم بر نمیداری بود بزار برم منو کنار خودت نگه داشتی چه چیزی گیرت میاد (داد)
تهیونگ: دستشو کشیدم و به سمت در خروجی حرکت کردم وقتی از در خروجی اومدن بیرون
با جدیت تمام بهش گفتم که قراره تا آخر عمر پیش من زندگی کنه
اما به عنوان فردی خیلی بی ارزش
ا/ت: اشک ها سرازیر شدن بدون تعادل زمین خوردم جوری که اصلا نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم
تهیونگ:.........
ببخشید خیلی دیر گذاشتم
برا همین این بار شرت نمیزارم 🖇️🫂
یکم باز بود ولی خوب فقط همینا رو داشتم که بپوشم از پله ها رفتم پایین
( اسلاید بعد لباس ا/ت)
تهیونگ: وقتی ا/ت دیدم داره از پله ها میاد پایین
نگاه ما به خودش جلب کرد لباسش زیادی باز بود و بهش گفتم
تهیونگ: این چیه پوشیدی( عصبی)
ا/ت: لباس
تهیونگ: میدونم ولی زیادی بازه برو عوضش کن
ا/ت: لباس مهمونی فقط همین و خریدم
تهیونگ: یه هووووفی سر عصبی بودن کشیدم و گفتم داخل ماشین منتظرم
ا/ت: باشه
سوار ماشین شدم
و تا اینکه به مقصد مورد نظر برسیم نگاههای سنگین تهیونگ رو روی خودم حس میکردم
تهیونگ: رسیدیم پیاده شو
لباسش زیادی باز بود و این باعث میشد که عصبی بشم وقتی وارد سالن شدیم
نگاههای سنگین پسرا که روش بود رو حس می کردم
برای اینکه بفهمند که صاحب داره دستم رو دور کمرش حلقه
کردم و به خودم چسبوندم
ا/ت: نگاه مخفیانه به تهیونگ کرمد که متوجه نشه
خداییش خیلی جذاب و خوشگل شده بود نمی دونم چم شده چرا دارم به یه حیوون میگم جذاب
( ادمین: حیوون عمته)
تهیونگ: ویسکی میخوری برای توهم سفارش بدم؟
ا/ت: نه ممنون دوص ندارم
تهیونگ: پس از اون شبی که تو رو داخل بار دیدم چه جوری داشتی با دوستات ویسکی میخوردی؟( آبرو هاشو بالا داد)
ا/ت:اوکی منم میخورم
تهیونگ: ویسکی ها رو آوردن شروع کرد
به خوردن ویسکی در حد که از منم بیشتر خورد بود و بهش گفتم بسه دیگه داری زیاده روی می کنی
ا/ت: به تو چه مگه تو از همون اولم خودت بهم نگفتی که ویسکی سفارش بدم و بخورم الان هم دخالت نکن
تهیونگ: یک دختر توجه همه رو به خودش جلب کرد و رفتم کنارش نشستم دختر زیادی لفظ باز بود
و از این شخص خوشم اومد اسمشو ازش پرسیدم
دختر: هیونا
تهیونگ: دختر رو به خودم نزدیک کردم
و ازش لب گرفتم و خواستم بلند بشم و بهش بگم بریم داخلی یکی از اتاقا که وقتی و رومو برگردوندم
به میزی که ا/ت روش نوشته بود نگاه کردم اونجا نبود
همه جا رو گشتم ولی پیداش نکردم رفتم به سمت دستشویی زنانه که وقتی درو باز کردم ا/ت دیدم در حال استفراغ کردن
تهیونگ: چت شده
ا/ت: بجز این سوال چیز دیگه ی بلد نیستی؟
تهیونگ: چت شده( جدی )
ا/ت: مشروب زیاد خوردم حالم بد شد
تهیونگ : گفتم که زیاده روی نکن
ا/ت:(پوزخند) وقتی میدونم برات هیچ اهمیتی ندارم
چرا به حرفت گوش بدم همین الان داشتی جلوی چشمام از یک دختر دیگه لب میگرفتی بعد انتظار داری احساس کنم که بهم اهمیت میدی؟( داد)
تهیونگ: چون اصلا برام مهم نیستی
ا/ت: پس چرا دست از سرم بر نمیداری بود بزار برم منو کنار خودت نگه داشتی چه چیزی گیرت میاد (داد)
تهیونگ: دستشو کشیدم و به سمت در خروجی حرکت کردم وقتی از در خروجی اومدن بیرون
با جدیت تمام بهش گفتم که قراره تا آخر عمر پیش من زندگی کنه
اما به عنوان فردی خیلی بی ارزش
ا/ت: اشک ها سرازیر شدن بدون تعادل زمین خوردم جوری که اصلا نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم
تهیونگ:.........
ببخشید خیلی دیر گذاشتم
برا همین این بار شرت نمیزارم 🖇️🫂
۳۲.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.